اطلاعات مذهبی

چرا امام حسین (ع) قیام کرد؟

شجره ی طیّبه و شجره ی خبیثه:

بسمه تعالی- اَلَم تَرَکَیفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً- کَلِمَتةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِبَةٍ اَصلُها ثابتٌ و فَرعُها فی السّماءِ- تُؤتی

 اُکُلَها کُلَ حینٍ بإذنِ رَبِها و یَضرِبُ اللّهُ الاَمثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَرون وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خبیثةٍ

 اجتُشَّت مِن فوق الارضِ مالَها مِن قَرار.     آیه 32 سوره ابراهیم.

ای رسول خدا مگر ندانستی چگونه خداوند برای شما مثل می زند- کلمه ی پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که اصل شاخه آن در آسمان است: آن درخت زیبا به اذن خدا همه ی اوقات میوه های خوش طعم می دهد و مثل جان پاک و افکار و کردار نیکو و منفعت دائمی برای خود و دیگران بدان درخت ماند خداوند اینگونه مثل ها را برای تذکر مردم مثل می آورد و مثل کلمه ی کفر و روح پلید هم مانند درخت پلیدی است که ریشه اش به قلب زمین نرود بلکه بلای زمین افتد و هیچ ثبات و بقایی نخواهد یافت.

گفتار خوب و کردار نیکو که از قرآن به عمل صالح تعبیر شده مانند درخت پاک است که در زمین پاک بروید.

و گفتار زشت کردار مانند درخت پلیدی است که در شوره زارها می روید.

بنی امیه شجره ی خبیثه بودند و حسین بن علی (ع) شجره ی طیّبه بودند که از یک علیل بیمار هزاران ببکه میلیون ها خاندان سیّد و عالم و دانشمند به دنیا ارزانی داشت. در این عصر سه میلیون رضوی به تنهایی هستند. بزرگترین حزب بشری را از نظر خون و حسب و نسب به وجود آورد- هر آن می توان از درخت پاک سرشت حسینی کام دل را شیرین ساخت و از آثار باقیه ی آن کلمه ی طیبه آموزش و پرورش گرفت.

شجره ی طیّبه     شجره ی خبیثه

نور                     ظلمت

در آفرینش عالم و آدم سنت بر این جاری بود که همیشه در مقابل نور، ظلمت و در قبال علم، جهل و در برابر مصلحت، مفسدت و در مقابل

عقل، نفس بهیمی عرض اندام می کند.

 

قدر مسلم این است که آفریننده به منطوقه اللّه نور السّماوات و الارض نور مطلق و پرتو افکن این عالم است و در مبدا آفرینش ظلمت و جهالت و مفسدت و شهوت نیست آنجا خیر محض است، هیچ شری راه ندارد. خدای عالمیان این را برای بشر مثل زده به روئیدن ها تا بهتر از تحولات آن درک معنی کنند.

کلمه ی طیبه نور خداست و دین خداست و ایمانی است که بیشتر در راه حفظ عقیده به توحید داده است که اصل این شجره در دل مؤمن ثابت است و فرع آن فروع دین است که آدمی را با علاعلیین بالا می برد- نماز و روزه و زکوة به نقل حدیث نبوی از برگ و شاخ های اصل درخت ایمان است.

 

از حضرت ابو جعفر محمّد بن علی بن باقرالعلوم (ع) روایت است که فرمودند مرا به شجره ی طیّبه ی رسول خداست و فروع و شاخه ی آن علی مرتضی (ع) و عنصر و شیره ی آن فاطمه ی زهرا (س) و ثمر و میوه ی آن اومه ی اطهار (ع) از امام حسن مجتبی (ع) تا قائم آل محمّد (ص) که هریک پس از دیگری مشعل دار هدایت هستند و برگ های آن شجره طیّبه سیعیان امامیه عثنی عشریه هستند که عالم و فاضل و عامل به وظیفه خود باشند و هر برگی افتد بر حسب سنن الهی برگ دیگر جای آن سبز و روئیده شود.

و مثل سخن ناپاک و کلمه ی کفر مانند شجره ی ناپاک است که چون حنظل تلخ و نا خوش و خبیث و کریه است و او نیز بر حسب سنن طبیعی شاخ و برگ می دهد و نشو و نما می نماید وگاهی گرد درخت پیچیده و شجره ی طیّبه را هم می پوشاند ولی چون اصل وشاخ او در زمین استوار نیست مانند اعراض مجازی و بی ثبات است و لذا تشبیه به حنظل کرده اند که رو ی زمین به عمق بسیار کوتاهی می رود و زود خشک می شود و پراکنده می گردد:

 

تمام مفسرین اسلامی شجره ی طیبه را به نور نبوت و ولایت و شجره ی خبیثه را به ظلمت و جهالت منافقین به نام اموی تفسیر کرده اند و در این رشته احادیثی از فر یقین در دست است که حضرت محمّد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسن و حسین و 9 نفر از اولاد حسین که مجموعاً چهارده معصوم می باشند اصل و فرع شجره ی طیّبه و نور هدایت هستند و امیه و آل ابو سفیان و آل زیاد شجره خبیثه می باشند

چون شجره ی طیبه را ما در کتاب ((14 معصوم)) کاملاً تعریف و توصیف و تشریح کرده ایم اینک به اختصار از شجره ی ملعونه و معرفی آن بحث می کنیم تا مقدمه ی مطالب بعد گردد.

 

شجره ی ملعونه:

و ما جَعلنا الرُّؤیَا الَّتی اَرَیناک الاّ فِتنَةً لَلنّاسِ وَ الشَجَرَةَ المَلعُونَةَ فِی القُرآنِ وَ نُخَوِفُهُم فَما یَزیدُهم الاّ طُغیاناً کَبیراً.  آیه ی 62 سوره ی بنی اسرائیل.

درختت که تلخ است وی را سرشت/گرش بر نشانی به باغ بهشت

وراز حوض کوثر به هنگام آب/به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب

دهی آبش از چشمهی سلسبیل/و گر باغبانش بود جبرئیل

در آخر همان میوه به بار آورد/همان میوه اندر شمار آورد

((فردوسی))

مفسرین عموماً در تفسیر این آیه نوشته اند که رسول اکرم (ص) در خواب دید میمونها بر منبر او بالا می روند سخت متأثر گردید جبرئیل نازل شد. خواب را تعبیر کرد گفت بنی امیه بر بنی هاشم غلبه می کنند و از منبر تو بالا می روند ((آنها شجره ی ملعونه هستند))-نوشته اند از آن تاریخ دیگر کسی خنده بر لب پیغمبر (ص) ندید (تفسیر مجمع البحرین ص434ج3-شرح نهج البلاغه ص488ج3ص466ص467).

 

درباره ی بنی امیه و مذهب و روش و پرورش آنها کتابها نوشته شده از آن جمله حاکم نیشابوری در مذهب بنی امیه و طعن و لعن بر آنها اخبار بسیاری نقل کرده که یکی از آنها این خبر است:

در حدیث منقول است از علی (ع) در ذیل و احلو ا قومهم دار البوار فرموده آنها مخبر قریش و بنی امیه و بنی مغیره می باشند-طبری در تفسیر خود در ذیل و جاهدوا فی اللّه حق جهاده می نویسد پروردگار امر کرده به جهاد با بنی مخزوم و بنی امیه.

حضرت امام صادق (ع) می فرماید اللهم العن بنی امیة قاطبة و در این لعن اباسفیان و فرزندانش یزید و معاویه و آل ابی العاص و آل حکم و آل مروان همه مساویند واکثر مورخین و محدثین این حدیث را روایت کرده اند (شرح ابن ابی الحدید در تعلیقه ی نهج البلاغه ص361ج1 و ص105 و ص410 و ص448).

 

اینجا باید یک موضوع اساسی را تذکر داد و آن موضوع و ماهیت لعن است لعن به معنی محروم ساختن از الطاف الهی و چون طاعات و عبادات پروردگار موجب تقرب به خالق می شود و معصیت سبب دوری از برکات و فیوضات باریتعالی است هرکس عبادت کند یا مردم را به طاعت و تبعیت پیغمبرش دعوت نماید و تبلیغ کند او مقرب پیشگاه جامعه و درگاه خدا می گردد و هرکس خود منحرف گردد و سبب انحراف مردم از چشمه سار فیوضات و برکات عامه الهی گردد منفور و محروم و ملعون خواهد شد و بنی امیه که در ایجاد فاصله آیین پاک دین اسلام و مردم مسلمان می کوشیدند خود و مردم را محروم از مزایای قانون قرآن نمودند و لذا قاطبه ی مردم جهان در 13 قرن بنی امیه را لعن لعن کرده اند و آنها را محروم از عواطف وعنایات حق خوانده اند و در زبان زن و مرد نتیجه ی محروم شدن از فیوضات کامله ی الهی لعن و طعن است.

 

((همانطور که عبادت نعمت و لطف و رحمت برای گرویدگان است معصیت و سرپیچی و نقمت و محرومیت از الطاف و عنایات الهی مخصوص منحرفین و طاغین است- به دسته اوّل بهشت موعود وعده داده می شود و طبقه دوم جهنم وعید فرموده و این قانون از محکمات قضا است که استثنا پذیر نیست خواه بنده ی حبشی یا سید قریشی باشد هرکس گروگان اعمال خوب و بد خود می باشد.

بنی امیه چون در بدی و بیدادگری و ستمکاری و محروم داشتن عموم مردم از حق و حقیقت و سلب کردن جامعه را از حقوق اجتماعی و هزاران جنایت و خیانت دیگر اصرار داشتند، مورد لعن و طعن ابدی میلیونها مردم واقع شدند.

همان اندازه که اهل بیت در نزدیک ساختن مردم به قرآن و سیره ی پیغمبر(ص) و سنن اسلام اسرار داشتند و میکوشیدند سطح علم و فکر مردم را بالا برند)) به همان اندازه بنی امیه می کوشیدند سطح دانش و بینش را تاریک نگه دارند تا بتوانند بر مردم حکومت کنند و هدف آنها فقط احراز سلطنت و حکومت بر مردم بود؛ آنها می خواستند ثروت و ریاست دست آنها باشد و هرچه می خواهند بکنند هیچ قید وشرطی برای مردم و جامعه ی مردم قائل نبودند- یک حزبی که از شجره ی ملعونه متفرق می شد و حزب شیطان شهرت گرفت برای اجرای تمایلات و شهوات خود از هیچ گونه جنایت و خیانت فروگذاری نکردند تا دوران حکومت آنها سپری گردید و بدست ایرانیان سلطنت و خلافت از دست آنها گرفته شد و کاخ بیداد گری آنها متلاشی گردید.

 

اصل شجره ی ملعونه:

اَلَم تَرَ اِلَی الَذینَ بَدَّلوا نِعمَت اللّهِ کُفراً وَ اَضلُوا قَومَهُم دارَ البَوارِ جَهَنَّمَ یصلونها و بئس القرار. سوره ی ابراهیم. (عمر بن خطاب در تفسیر این آیه گفته بنی امیه بودند که نعمت الهی را کفران کردند و شهوات را برقرار نمودند و جامعه ی مسلمین را به فقر اخلاقی و انحطاط و اضمحلال سوق دادند- تفسیر بیضاوی)

 

عبد مناف مردی متعین و متمول و تجارت پیشه بود و غلامان رومی را می خریدند در کارهای تجارت خود به کار می گرفتند. امیه یک غلام رومی به عنوان ((ایطالیائی خوشگل و زیبا اندام بود)) که عبد مناف از عبد شمس خریداری کرد و خودش فرزندی داشت به نام هاشم که همسال با این پسر زر خرید بود امیه پسری زیرک، تیز هوش و فعال بود و جلب توجّه ی مولای خود را کرده و بر پسر آقای خود هاشم رشک می برد و بد بین بود و گاهی سعایت می کرد- امیه مانند سایر ((فرزند خوانده های عرب)) در محیط عربیت بزرگ شد و آداب عربی آموخت و در اثر کار و فعّالیت اندوخته ای تهیه کرد و آزادی خود را فراهم ساخت و یک خانواده ای تشکیل داده که اصل شجره ی ملعونه قرار گرفت و به نقل برخی از کتب ((امیه آزاد شده ی بنی ثقیف بود و امیه پسر زانیه ای بود که در مهد مسیحیت رومیان تربیت شده)) و دل آن پسر از دشمنی اسلام پر بود (مثالب بنی امیه را می توان در خلال کتب صحاح سته و تواریخ فریقین بدست آورد) آن پسر بد عمل و زیبا اندام و خوش صورت مورد علاقه ی عبد الشمس قرار گرفت و قرار شد کام دل او را بدهد پسر خوانده باشد!!

بعضی از مورخین هم معتقدند که امیه و هاشم پسران عبد مناف بودند و در حین تولد توأم و پشت یا پیشانی آنها به هم متصل بود و چاره جز این ندیدند که آنها را از هم جدا کنند و این شمشیر در دودمان این دو نفر باقی مانده (العرویة فی الدارالبوار ص122- به نقل سید مرتضی) البته این خبر به جهاتی مردود است و شاید خواسته اند به ضرب المثل و نقل به معنی چنین تعبیر کنند.

 

هاشم و امیه:

اصحاب تواریخ نوشته اند عبد مناف در گذشت و چند پسر باقی گذاشت که مشهورترین آنها هاشم- نوفل- عبد الشمس بود ((و هاشم از نظر عقل و کیاست و تربیت و فضیلت بر همه رجحان داشت)) و لذا منصب رفاده که اطعام حاج و سقایت باشد به عهده ی او بود و با کردار و رفتار نیکوی خود شرف و منزلت اجتماعی برای خود و پدرش ایجاد کرده و محبوب عامه عرب شد.

در آن موقع معمول بود در سال دو نوبت قافله ی تجارت حرکت می کرد ((قافله در زمستان به یمن می رفتند و در تابستان به شام می آمدند)) هاشم در این دو سفر که با قافله ی عرب می رفت و طبقات ممتاز عرب در آن قافله بودند از جود و بخشش و رفاده و سقایه ی او بهرهی کافی می گرفتند مورد احترام و دارای محبوبیتی بی نظیر شد  و شاعر در باره ی بخشش و جود او در سفر شام گفته است:

عمر و العلی هیشم الثرید لقومه/و رجال مکة مسئتون عجاف

و هاشم را به این جهت هاشم می گفتند که جود و بخشش او بی حد بود و این شهرت بر نامش که عمر بود غلبه یافت و به هاشم شهرت پیدا کرد (شرح نهج البلاغه ص457ج2-جهارده معصوم ص600ج1)

 

در دوران ریاست و اهمیّت هاشم مطلب به طرف هاشم آمد و عبد الشمس و نوفل با هم شرکت کردند و به تجارت می رفتند و امیه که غلام زیبای عبد مناف بوده ملازم عبد الشمس شد و در تجارت با او بود تا پولی بدست آورد و بعد از در گذشت عبد الشمس خواست تا خود را بپیوندد او راضی نمی شد زیرا هاشم سید بطحا و دارای مناصب رفاده و سقایه و بزرگ و سید قوم و محبوب قریش بود امیه هم جوانی بد نام و بد سابقه بود می خواست معاونت هاشم را احراز کند که پس از او به مقام سیادت قوم برسد امّا رذائل اخلاقی او با فضائل نفسانی هاشم مباینت داشت و این مرد مجمع الفضایل و آن جوان مالدار بد عمل با هم سازش نمی کردند. هاشم از چنین برادر خوانده ای ننگ داشت!

امیه به هاشم رشک برد و شروع به مذمت هاشم کرد کار به جایی رسید که هاشم امیه را 10 سال از مکه تبعید کرد. و مردم مکه هاشم را سید بطحا می گفتند و او را سخاوتمند می شناختند و از امیه بد دهن زشتکار منفور و منزجر بودند.

امیه به یمن رفت و هاشم در گذشت و عبد المطلب به ریاست خانه ی کعبه و پرده برداری رسید و دارای همان شرافت و عظمت هاشم شد و رئیس قریش و بزرگ مکه و سید بطحا گردید.

امیه هم ابرهه را تحریک کرد که به مکه حمله کند و کعبه را خراب نماید و مسجد صنعا را مطاف عرب قرار دهدابرهه هم با قشون به مکه آمد و با فیلسواران خود مصادف شهر بلادفاع شد و قشون غیر مرئی صاحب خانه [پرندگان ابابیل] بر آنها تاخت تا همه را نابود ساخت امیه با خاندانش به مکه آمد و حرب،فرزند امیه با عبد المطلب دعوی سیادت کرد و هر قدر مفاخره کردند به ضرر و بدنامی پدرش امیه تمام شد و بیشتر به عظمت عبد المطلب افزود و لذا غرور جاهلیت و عصبیت عربی آمیخته با حسد و بغض کینه شد و شجره ی ملعونه باطن خود را آشکار ساخت.

حرب بن امیه در کارشکنی عبد المطلب و بدبینی با او قیام کرد و کتب و دواوین عرب در این مناظرات و مفاخرات و مسابقات منصبی و بازارهای بازرگانی معروف عرب قبل از اسلام از طینت این دو دسته فصولی و اوراقی پرشده و حکایاتی نقل کرده اند که برخی در اغانی ضبط شده و از آن جمله نافر، شاعر عرب خطاب به حرب می گوید:

ابوک معاهر و ابوه عف/و زاد الفیل عن بلد الحرام

دوران عبد المطلب با حرب سپری شد و به عصر ابوسفیان [پسر حرب] و حضرت محمّد(ص) رسید. همه جا ابوسفیان پسر حرب برای جلوگیری از پیشرفت دین و کار شکنی پیغمبر پیشوای اسلام(ص) پیش قدم بود. در مکه 13 سال بر رسول خدا سخت گرفت و هر روز دسته ای را تحریک به آزار و اذیت او می کرد تا [پیغمبر(ص)] مجبور به مهاجرت شد- در جنگ های احد و احزاب و حدیبیه در مدینه نیز قشون دشمن، به سر کردگی او [ابوسفیان] بود. ابوسفیان از هیچ جنایت و هیچ خیانتی درباره ی پیغمبر اسلام(ص) دریغ نداشت که در کتاب پیشوای اسلام نوشته ام.

اخباری از حضرت رسالت(ص) درباره ی شجره ی ملعونه و بالاخص ابوسفیان و معاویه نقل شده که از آن جمله حدیثی است که از پیغمبر(ص) خطاب می فرماید:

یا عمار تقتلک الفئة الباغیه بصفین

و در حدیث دیگر می فرماید: ان علیا یحارب القاسطین و هم معاویه وجنده (شرح نهج البلاغه ص437ج1)

سیوطی اخبار متواتره از پیغمبر اکرم(ص) درباره معاویه نقل کرده است که از آن جمله است که پیغمبر(ص) به علی(ع) فرمود:سلمک سلمی و حربک حربی و قال(ص) تحارب من بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین.

((یا علی سلم و تسلیم شدگان تو تسلیم من هستند و جنگ کنندگان با تو با من جنگ کرده اند یا علی به جنگ بر می خیزد بعد از من ناکثین و قاسطین و مارقین)) که هر سه دسته به تحریک معاویه به جنگ پرداختند.

کار معاویه و پسرش یزید به جایی رسید که تمام طبقات علمای اسلام او را لعن کرده اند جز یزیدیها و حتی مغیرة بن شعبه معاویه را تکفیر فرمود ((و باید گفت ویلٌ لمن کفره نمرود(وقایع الایام خیابانی جلد 4 محرم))).

 

آزاد شدگان اسلام

مورخین نوشته اند بنی امیه آزاد کرده شدگان طایفه ی بنی ثقیف هستند آنها اصلاً رومی و از طبقات پست مسیحیان روم بودند که در قوافل تجارتی قریش به شام که مرکز حکومت روم شرقی و بازار تجار عرب بود داخل قافله ی تجار حجازی شدند و تجار قریش آنها را خریدند و به مکه آوردند تا در سوق عکاظ از آنها استفاده کنند چون مدتی در میان عرب ماندند با اطلاعات و استعدادی که داشتند اهمیّتی یافته و اوّلی ن شاخص آنها در مکه ابوسفیان پدر معاویه بود که از دشمنان سر سخت اسلام گردیدند، بدترین و شقی ترین و مکار ترین افراد این خاندان بود که از هیچ گونه اذیت و آزار پیشوای اسلام و مسلمین دریغ نداشت.

بنی امیه چون راه تجارت را رد شام می دانستند و تربیت شده ی مهد مسیحیت بودند در میان قبایل مکه به طرف منصب تجارت متمایل شدند تا از این راه سرمایه ای بدست آورده و خود را در صف سادات قریش و پرده داران مکه صاحب لواء تجارت نمودند و از ارکان قافله ی بازرگانی حجاز به سوریه شدند.

چون اسلام پدیدار شد به این مناصب خاتمه داد و مال ومنال را تحت الشعاع قوانین دین اسلام برد بر آنها سخت گران آمد و با هر حیله و تدبیر بود مردم منافق و کفار قریش را علیه اسلام می شورانیدند تا شاید این نور را خاموش کنند ولی بالاخره پس از چند سال کوتاهی مجبور به تسلیم شدند و ظاهراً اسلام را پذیرفتند پیغمبر اسلام که از نفاق باطنی و سوابق دیرینه آنها بی خبر نبود گناهان آنها را بخشید و ابواب رحمت خود را برای هدایت آنها گشود امّا چون می دانست آنها مارهای خوش خط و خالی هستند که از فشار قدرت اسلام سر در دامن خود فرو برده اند و با احساس گرمی و محیط مناسب دندانهای زهر آگین خود را به جان مسلمین و اسلام فرو خواهند برد، مردم مسلمان را از این شجره ی خبیثه مطلع ساخت و خطر آنها را گوشزد فرمود و در آیات قرآن که خطاب به منافقین و دورویان بود، می فرمود مراد بنی امیه هستند که سبب نزول این آیات شده اند تا سوره ی اذ جائک المنافقون نازل شد، فرمود اکثریت ایندسته را بنی امیه دو رو و مزدور و مکار تشکیل می دهند که با اعمال پلید خود اساس اسلام را تخریب می نمایند.

با مدارکی که در همین اوراق نگاشتیم، ثابت ومدلل داشتیم که بنی امیه اسلام را برای جلب منافع شخصی و استفاده از یک دستگاه وسیع حکومت قبول کردند ولی از ابوسفیان گرفته تا آخرین افراد بنی امیه(به استثنای عمر بن عبد العزیز) کفر و نفاق خود را ظاهر ساخته اند به شرحی که در تاریخ اموی ضبط و ثبت شده است.

سخت ترین ساعات این فعّالیت پس از رحلت پیغمبر(ص) بود که میدان برای استفاده ی امویان باز شد و برای احراز جاه و مقام و منصب و فرمانروایی و جمع ثروت و دست انداختن به اموال مسلمین تشکیل حزب دادند و بر فعّالیت خود افزودند و ثقیفه ی بنی ساعد را به وجود آوردند تا در اواخر دوره ی خلافت عمر نقشه ی حزب آنها قوت گرفت و برای اوّلین بار عثمان را که از حزب اموی بود به خلافت نشاندند.

برای روی کار آوردن عثمان نقشه کشیدند که قدرت عمر را در هم بشکنند و او را به قتل رساندند.

 

بنی امیه عمر را کشتند:

مغیرة بن شعبه که از شخصیت های حزب بنی امیه بود، مردی متمکن با جاه و جلال و طرفدار امویان بود. غلامی داشت به نام ابو لؤلؤ که اصلاً ایرانی بود و در جنگ های جولا و نهاوند اسیر و نصیب این مرد شده یا خریداری کرده بود. حزب اموی دارای جلسات سری بود که مغیره را در یکی از جلسات مأمور قتل عمر کرد مغیره می دانست که ابو لؤلؤ غلام او ایرانی است و ایرانی میهن خواه دشمن خلیفه است که اساس حکومت آنها را در هم شکسته احساسات غلام خود را تحریک کرده و چون او در خارج مدینه سر اموال مغیره بوده احضارش کرد و کشتن خلیفه را به او دستور داد ابو لؤلؤ طبق نقشه ی بنی امیه و فرمان آقای خود مغیره، عمر خلیفه را به طور ناگهانی با خنجر از پای در آورد و چند نفر دیگر را زخمی کرد و بعد از روی کار آمدن عثمان و سلطه ی بنی امیه در دولت اسلامی، ابو لؤلؤ را هم مدتی آزاد گذاشته و اختیارات سیاسی و اجتماعی را در عربستان و سایر کشور های اسلامی بدست گرفت و بر خر آمال سوار شدند و شروع به تعدی و تجاوز به جان و مال مردم مسلمان کردند و آیین پاک اسلام را زیر پا گذاشته، هر روز ناسخ و منسوخی به نفع حزب صادر می کردند و حکومت اسلامی بین افراد حزب اموی تقسیم شد. چون عثمان نمی توانست منظور آنها را تأمین کند بنای آشوب را در کار گذاشته و مردم را بر او شورانیدند تا او را از میان بردارند و یک نفر از حزب که لایق تر و کافی تر برای مرام شوم و هدف پست آنها بوده بگمارند. با فعّالیت های خود نقشه را اجرا کردند ولی مردم مسلمان پس از قتل عثمان به دور خانه ی امام علی(ع) جمع شدند و او را به خلافت و ریاست بر خود انتخاب کردند این انتخاب با آن عدالت اجتماعی امیرالمؤمنین علی(ع) و تقوی و زهد او، بسیار بر بنی امیه گران آمد. معاویه که حکومت شام را در دست داشت و از سر سپردگان حکومت روم شرقی بوده قشون آراست و بر مخالفت علی(ع) به جنگ بر خاست، سه جنگ کرد: جنگ جمل، صفین و نهروان؛ در سه جنگ شکست خورد و به هر حیله و تدبیر بود حکومت خود را حفظ کرد تا در مقام قتل علی(ع) بر آمد و پس از پنج سال خلافت و عدل و داد امیرالمؤمنین(ع) آن حضرت را کشتند و معاویه با امام حسن(ع) به کشمکش پرداخت و مردم را شورانید و امام حسن(ع) را مجبور به صلح کرد و زمام امور کشور پهناور اسلام را به دست گرفت [خلیفه پنجم شد]. معاویه در راه فتح و فیروزی از هیچ عملی خودداری نمی کرد.

 

معاویه کیست؟

باید برای بیان مطلب اوّل بازیگر صحنه را بشناسیم تا به اعمال و کردار او پی ببریم.

علامه حلی در کتاب نهج الحق آنجا که مثالب صحابه را از طریق مخالفین بیان می کند، می نویسد: ابومنظر هشام بن محمّد بن السائب کلبی در کتاب مثالب می نویسد معاویه فرزند چهار نفر است:

1)عمارة بن ولید بن مغیره مخزومی

2)مسافر بن عمرو

3)ابو سفیان و 4)مردی دیگر.

مادرش هند از معلمات بود و مردم او را از نظر جمال سیاهی که داشت، دوست می داشتند امّا هر اولاد سیاهی می آورد می کشت. حمامه، جده معاویه در بازار ذی مجاز که از بازار های معروف عرب است رأیت و پرچمی بالای خانه اش نصب کرده بود و این کار فاحشه و همه جایی بود که در عرب بالای منزلشان بیرقی نصب می کردند تا با حرمسرای دیگران تمیز داده شود و معاویه با زیاد [عبید اللّه بن زیاد] دعوی برادری می کرد زیرا ابوسفیان با مادر زیاد رابطه ی نا مشروع داشت و زیاد را از ابوسفیان می دانست.

حافظ ابا سعید اسماعیل بن علی السمان حنفی در مثالب بنی امیه و شیخ ابوالفتح جعفر بن محمّد بن سیرانی در کتاب بهجة المستفید می نویسد مسافر، فرزند عمرو بن امیه، جوانی صاحب جمال و زیبا بوده هند عاشق او شد و با او رابطه ی نا مشروع یافت و در عرب شهرت گرفت و چون هند آبستن شد مسافر به حیرت نزد پدرش رفت پس از سه ماه ابوسفیان نزد پدر مسافر رفت و از حال هند سؤال کرد ابوسفیان گفت من او را تزویج کرده ام مسافر این را بشنید و مُرد.

زِمخشری [از علمای بزرگ سنی است] در ربیع الابرار می نویسد معاویه نسبت به چهار کس می رساند-ابی عمرو بن مسافر ابی عمارة بن ولید—عباس بن عبد المطلب—صباح بن معن—ابوسفیان. و چون ابو سفیان مردی تنومند سیاه چهره عبوس و ضخیم بود، هند مایل به ابوسفیان شد و حسام بن ثابت که معاصر او بود، گفته است:

لمن الصبی بجانب الوهد/ملقی فریداً غیر ذی مهد

بخلت به بیضاء آنسة/من عبد الشمس صلن] الخد

قاضی نور اللّه شوشتری در احقاق الحق می نویسد امیه بچه ی زیبای رومی بود که عبد الشمس خرید و حکم پسر خواندگی یافت و لذا می گفتند امیه بن شمس نسابین عموماً او را رومی می دانند و برخی که در انساب اطلاعی نداشتند او را فرزند عبد الشمس گفته اند-عرب که او را از آداب عربیت خارج دید او را ردبةالاصل خواند و همه بیزاری کردند از اینکه او را عرب بگویند.

گاهی معاویه افتخار می کرد به عربیت و در بعضی از نامه ها به حضرت امام علی(ع) می نوشت. مفاخره به صحابی و قریشی می کرد امام(ع) در پاسخ او نوشته اند ما هذا صور ته لکن لیس المهاجر کالطلیق و لاالرحیق کاللصیق (ذخیرة الدارین ص49).

 

معاویه و جنایات تاریخی او:

یکی از جنایات تاریخی این مرد این بود که در زمان حضرت علی(ع) که نهایت قدرت مسلمین بوده، معاویه به جای خراج[یعنی مالیات] گرفتن از رومیان به آنها باج داده و آنها را حامی خود برای غلبه بر امام علی(ع) گرفت و در پناه آنها قشون تهیه می کرد و استمداد می نمود در حالی که ارکان امپراطوری روم از صولت شمشیر علی(ع) بر خود می لرزید. معاویه این ننگ تاریخی را برای خود گذاشت که در عظمت و اوج و ارتقاء اسلام باج ده دولت منحله ی روم غربی شد تا دولت اسلام را تضعیف کنند. در عصر جاهلیت فساد و رذالت اخلاقی در سوریه که دست رومیان بود به سر حد کمال رسیده بود [و مردم] از هیچ عمل شنیعی خودداری نمیکردند، قبح کار بد از بین رفته بود تا اسلام آمد و به کلی ورق برگردانیده و به جای رذیلت، فضیلت ایجاد کرد و آموزشگاه تربیتی بنا نموده، مردم را به روش پسندیده پرورش داده معاویه برای تضعیف حکومت اسلام در دولت خود از جهت آنکه به دولت شکست خورده ی روم شرقی سرسپرده بود، باز آن فجایع اعمال را رواج داده و مردم را در کارهایی که به ضرر جامعه و رشد ملی مسلمین بوده آزاد گذاشت. مکه و مدینه که بزرگترین دانشگاه تربیتی اسلام بوده، تحقیر کرد و برای موقعیت خود، اوّل یک دسته از رقاصه ها و بد کرداره های مشهور مسیحی که تازه اسلام گرفته بودند، اجیر کرده به مدینه فرستاد و مدینه را که مرکز خلافت و مهد نزول قرآن بوده، از سکونت اصحاب [پیغمبر] خالی کرد. صحابه ی رسول خدا(ص) را تبعید نمود و رذائل اخلاقی را تعمداً در مکه و مدینه مانند قمار بازی و میگساری و هر عمل شنیع که در پرتوی این دو صفت ظاهر می شود را معمول کرد. با این کردار نهال نیرومند اسلام را خشکانید و جوانه و شاخه های درخت اسلام را قطع کرد.

معاویه برای اینکه نفوذ مهاجرین و انصار را از بین ببرد و باقیمانده ی افراد پیغمبر را نابود کند تا در سلطنت خود مانند [سلطنت] عثمان مخالف سرسختی همچون اباذر نداشته باشد، مردم شام را بر اهل مدینه شورانید و یک تخم نفاق و خصومت میان آنان پاشید و جنگ سردی میان شام و مدینه برپا ساخت و هردم آتش آن را دامن می زد و به شعرای شام پول می داد تا اصحاب رسول خدا(ص) را هجو کنند.

تنها سد راه معاویه اهل مکه و مدینه بودند که شاهد و ناظر اسلام و نزول قرآن بودند؛ او می خواست به کلی این دو شهر از بین برود و لذا لشکری خونخوار از اراذل و اوباش تشکیل داده و به مدینه اعزام داشت. یزید را برای این منظور تربیت کرد.

 

یزید از نظر تربیت و شخصیت:

ابن کلبی در کتاب مثالب و حافظ حنفی در مثالب بنی امیه و میدانی در بهجة المستفید نقل کرده اند: یزید بن معاویه، مادرش میسون بجدل کلبیه ی خود را به ابوسفیان پیوست و به یزید آبستن شد و نسابه ی بکری که از علمای سنت است درباره ی آنها گفته است:

فان یکن الزمان اتی علینا/لقتل الترک و الموتی الوحی

فقد قتل الدعی و عبد کلب/بارض الطف اولاد نبی

 

دعی عبید اللّه بن زیاد است که پدرش زیاد مشهور به زنا بوده و او در فراش ابی عبیده بنی علاج ثقفی پیدا شد و دعی دیگر معاویه است که ابوسفیان زنا کرد با مادر زیاد و نام او را دعی گذاشتند و زیاد را به نام زیاد بن ابیه خواندند و پدرش معلوم نبود و مراد به عبد کلب، یزید بن معاویه است زیرا از عبد بجدل کلبی بوده و لذا حسین بن علی(ع) او را دعی بن دعی خواند.

زبیر بن بکار در کتاب انصاب قریش می نویسد: یزید پسر معاویه صاحب سگها و کبوترها و بازها و تازی ها بود که اکثراً با سازندگان و نوازندگان و شاربین خمر سرو کار داشت و این تربیت خانوادگی مادری و پدری او بود که با عبید اللّه بن زیاد در سر سفره ی شراب به عیش و نوش مش پرداختند و می گفت:

استقنی شربة تروی مشاشی/ثم ضل فاسق مثلها ابن زیاد

صاحب السر و الامانة عندی/ولتسدید مغنمی و جهادی

 

یزید میمونی داشت که نامش را ابی قیس گذاشته بود و به این حیوان شراب می خورانید تا برای او رقص کند آن را یک لباس سرخی پوشانید و روی سرش کلاه خودی از ابریشم الوان تعبیه کرده بود و با پوشش الوان تزیین می کرد تا برای او برقصد-و یکی از شعرا در آنروز گفته:

نمسک اباقیس بفضل عنانها/فلیس علیها ان سقطت ضمان

الامن رای القر دالذی سبقت به/جیاد امیر الفاسقین اثان

ابن آشوب می نویسد یک روز یزید با امام حسن(ع) در مجلسی واقع شدند. یزید به امام حسن(ع) گفت: من مدّتی است که تو را دشمن می دارم. امام حسن(ع) فرمود راست می گویی و من می دانم زیرا شیطان شریک پدرت در کار تو بود و خداوند در قرآن فرمود:  و شارکهم فی الاموال و الاولاد یعنی شیطان باهرکه در اولاد او کرد، دشمنی آل محمّد(ص) را پیدا می کنند. [یعنی اگر اولاد شخصی از راه حرام به دنیا بیاید یا لقمه ی حرام از گلوی شخصی پایین برود، آن اولاد و آن شخص دشمنی آل محمّد(ص) را پیدا می کنند مثل یزید، معاویه، ابوسفیان و... که همه اینطور بودند]

 

یزید از جهت حسب و نسب:

میسون دختر  بجدل کلبی از زنان معروف شام بوده و رسم بود هر زنی بدعمل است بیرقی بر فرا خانه اش نصب کند که مردم بدانند و کسی مزاحم زنان دیگر نشود زیرا عرب متعصب است و اگر کسی نسبت به زنی به سوء ظنی هم مغازله می کرد ولی او را با کارد از پای در می آورد-در اخبار این افراد به صاحب الرایات معروف هستند. هم اکنون هم در شام خانه های رقاصه ها و هنرمندان امروزی به وسیله ی برق که نام آنها بالای سر خانه نوشته شده و به اصطلاح پلاک دارد، مشهور و معمول است.

میسون زن معروفه و جیهه ای بود که معاویه او را گرفت و موقع حمل به یزید طلاق داد. میسون در سال 27 هجری متولد شد و کنیه ی او را ابوخالد گذاشتند و نام شوم خود را بر انگشترش نقش کرد.

یزید در خاندان بی دینی و زشت کاری نشو و نما یافت و از پستان زنان تبه کار شیر خورد- روزها را با سگها به شام می رسانید و چون بزرگ شد و معاویه هم فهمید دیگر اولادی پیدا نمی کند، او را به استادان سپرد، ادب آموخت، شعر و ادبیات را خوب می فهمید [از حدود 7 سالگی به او فلسفه یاد می دادند]- دائم شراب می خورد و در دیوان دربار خلافت رومی صفت معاویه به انواع عیش و نوش و لهو و لعب می گذرانید- شغلش شکار و سگ بازی و شراب خواری بود. افرادی داشت که زنانی برای او می آوردند و هر زن خوش صورتی سراغ داشتند به او می گفتند چنانچه عاشق ارینب، دختر عبد اللّه شد.

یزید در سال اوّل خلافتش [خلیفه ی ششم یزید بود] امام حسی(ع) را شهید کرد، در سال دوم خلافتش سه روز فرمان اباحه ی اموال و ناموس عمومی و قتل عام مدینه را داد که رأی به خلع او از خلافت کرده بودند، در سال سوم گفت باید مکه را از میان برداشت تا خیال مردم راحت باشد و ساکنان آن را قتل عام کرد لذا منجنیق نصب کردند تا آنجا را ویران کنند و آتش بزنند [که همانجا مُرد]. یزید در 14 ربیع الآخر سال 64 مرد و عمرش 37 تا 33 سال بوده (کتاب تاریخ طبری و کتاب حبیب السیر ص46).

 

پرورش یزید در مهد مسیحیت:

چون یزید متولد شد او را به یک زن مسیحی که از طایفه ی بنی کلب، که همان عشیره ی وحشی بیابانی مادرش میسون بودند سپردند. آنها به کلی از اسلام بی خبر و به فحشاء و فجایع عادت کرده بودند و یزید را به تربیت و رشد شخصیت بیابانی تربیت کردند و او را از بغض و دشمنی اسلام تقویت کردند، خویهای زشت، کردار ناپسند، سگ بازی، شراب خواری، میگساری، قمار بازی، خشونت، شقاوت، خود مختاری، عادات زشت و خصال ناپسند آیین تربیت یزید بود، و مسیحیان که از اسلام خوشدل نبودند دل این کودک را پر از کینه و بغض اسلام نمودند.

وصیتهای پدرش درباره ی اهل مکه و مدینه و اشعار خودش که مولود روح خبیث او بوده نمونه ی بارزی از صفات و سجایای این مولود عجیب است. یزید مانند پدرش با دشمنان اسلام آمیزش نزدیک داشت و همنشین جام و باده و قمار و عیش و عشرت آنها بوده و برای نابود ساختن مسلمین و اسلام از هیچ کاری دریغ نداشت.

یزید مانند پدرش از رومیان حمایت می کرد وبه ضرر اسلام قیام می کرد. در سیاست خارجی خیانت بزرگی به اسلام نمود ((موقعی که قشون اسلام جزیره ی قبرس را محاصره کرده بود و نزدیک بود تصرف کند، یزید از یونانیها پول گرفت و فرمان داد لشکریان اسلام مراجعت کنند)).

معاویه و یزید در شهر مدینه کاری کردند که در تاریخ نظیر نداشت. اصمعی می گوید پس از فاجعه ی قتل عام اهل مدینه که در کوچه ها و خانه های شهر مدینه خون جاری بود و به ناموس مردم و زنان و دختران اهل مدینه آشکارا تجاوز و خیانت کردند، به مردم مدینه آمدم، جز از دسته ی جوانان و زنان هرزه شامی، کسی را  در مدینه ندیدم. 12 هزار دختر باکره از صحابه ی پیغمبر(ص) و بزرگان مسلمین را فرمان بی ناموسی داد  و اموال آنها را بر اوباش شامی مباح ساخت.

 

بنی امیه مخصوصاً معاویه و یزید در تمام کشورهای اسلامی بر ضد قرآن و فضیلت و انسانیت، می کوشیدند و رذائل اخلاقی را به جای فضائل آدمیت اجرا می کردند. ظلم و بیدادگری جای ود را به عدالت و انصاف داده مصونیت فردی برای کسی نبود. محیط مسلمانان تاریک و متزلزل گردید. امنیت وجود نداشت مگر دروغ، شهوت رانی و فحشاء. حکومت های استبدادی جای حکومت علی(ع) را گرفت. حزب بنی امیه به مقاصد دیرین خود رسیدند و به تمام شئون زندگی مسلمین دست تعدی و تجاوز دراز کردند. این مقدمات با آوارگی بزرگان اصحاب و مسلمین سبب شد که یک شخصیت بزرگی مانند حسین بن علی(ع) قیام کند. اگر او قیام نمی کرد و قیام خونین نداشت، کی تاریخ می توانست این جنایات را ثبت کند و حقیقت را روشن سازد؟

تمام این فجایع را حضرت حسین بن علی(ع) در سفر خود تا کربلا و خواهرش حضرت زینب(س) در بازگشت از کربلا تا مدینه بر مردم دنیای آن عصر روشن کرد و به گوش جهانیان رسانید.

 

گفتیم بنی ثقیف طایفه ای از اعراب متمول حجاز بودند که در سفر شام از غلامان رومی می خریدند. پدر امیه از غلام زاده های رومی بود که عبد مناف از بنی ثقیف خرید و پسر خود خواند. تبنی و پسر خواندگی به شهادت قرآن در عرب سیره ی معمولی بود ولی در اثر تربیت نژادی رومی و استعداد یک فامیل بزرگی در عرب تشکیل دادند که ننگ عرب و اسلام بودند.

در اسلام هم مخصوصاً زمان امام حسن(ع) رومیان که در شام قرنها سابقه ی حکومت داشتند، خواستند به دست معاویه ممالکی را که مسلمین گرفته بود، مسترد دارند و نقشه ی این کار را به وسیله ی حزب اموی زمان خلافت عثمان ریختند تا بالاخره پس از  امیر المؤمنین علی(ع)، معاویه اسلام را از فتوحات و پیشروی و خط سیر خود  منحرف ساختند.

علمای اجتماع می گویند جمعیت ها نماینده ی روحیه ی ملل است و عائله عنوان جمعیت است و اسلام بزرگترین مکتب اجتماعی را تشکیل داده و به وسیله ی نماز یومیه و نماز عیدین و جمعه و جاعت وحج و زکات و صدقات رابطه ی قوی و جاذبه ی نیرومند برای اجتماع مسلمین به وجود آورد که اوّل خود و خانواده مهذب شود و پس از آن جامعه و ملل بشری. بنی امیه که دشمن دیرینه ی اسلام بودند، به کلی این روابط حسنه را از میان بر داشتند و نظام عائله را محترم نشمردند و قبل از هر چیز شرافت و نسبت نظام عائله را با انتساب زیاد بن ابیه به پدرش ابوسفیان از میان برد و انساب عرب را که از بزرگترین مفاخر ملی آنان بود برای پدرش اثبات نمود و نادیده انگاشت و این جنایت را برای پسرش نیز تثبیت کرد و از زنان معروفه میسون را گرفت و یزید از او متولد شد و یکی از همان زانیه ها را برای یزید او عقد بست معاویه با حیله و تدبیر ارینب بنت اسحاق زوجه ی عبد اللّه سلام قرشی که عامل معاویه در عراق بود و به وجاهت و بلاغت و جمال و کمال و شرف و کثرت مال مشهور بود، فریب داد که برای یزید عقد کند. ولی چنانچه بیان کردیم، موفّق نشد!!

 

ژوزف ماک کاپ در کتاب تفوق اسپانیا می نویسد:

یزید یکی از مخبرین اسلام بود (جاسوس برای نصاری) و از کفار عظیم به شمار می رفت. مادر او ... 

ادامه ی مطالب این قسمت که حدود ۸۰٪ باقیمانده است در حال تایپ شدن است



·             اطلاعات مذهبی:

ممکن است که با خود بپرسید الکترونیک چه ربطی به اطلاعات مذهبی دارد؟ در پاسخ این سؤال باید بگوییم همانطور که عالم بی عمل به درد نمی خورد، علم بدون ایمان نیز به درد نمی خورد و ممکن است که انسان را به انواع گمراهی ها بکشاند به همین دلیل این بخش را درست کرده ایم. امیدوارم این بخش مورد پسند شما قرار گیرد و کسل کننده نباشد.

در ابتدا یک شعر بسیار زیبا را می نویسیم:

آن زمانی که کنی قصد گناه/گر کند کودکی از دور نگاه

شرم داری ز گنه در گذری/پرده عفّت خود را ندری

شرم بادت زخداوند جهان/که بود واقف اسرار نهان.

 

در ابتدا به شرح منتخبی از کتاب گناهان کبیره نوشته آقای عبدالحسین دستغیب (شهید محراب) می پر دازیم:

ص14، 15و 16:

گناه اعمال نیک را هدر می دهد: پاره ای[از]گناهان کبیره باطل کننده اعمال صالحه است مثلاً:

1) رسول خدا(ص) فرمود: نخوردن لقمه حرامی نزد خداوند از 2000 رکعت نماز مستحبی خواندن بهتر است.

2) امام صادق(ع) فرمود: رد کردن یک درهم به صاحبش با هفتاد حج قبول شده برابر است.

3) و نیز فرمود: سعی و کوشش کنید در بجای آوردن اعمال صالحه و اگر عمل صالح انجام نمی دهید، پس معصیت نکنید، به درستی که کسیکه بنا می کند و خراب نمیکند، بنایش بالا می رود هر چند کم باشد و کسیکه بنا می کند و خراب می کند[با گناه بنایش را خراب می کند]، بنایی ندارد.

4) رسول خدا(ص) فرمود: کسیکه سبحان اللّه بگوید، خداوند درختی در بهشت بریش غرس می نماید. مردی از غریش برخاست و عرض کرد پس ما درختان زیادی در بهشت داریم؟ حضرت فرمود: ((آری ولی بترسید از اینکه آتشی به سوی آنها بفرستید وهمه رابسوزانید)).

5) حسد ایمان را می خورد ونیست می کند چنانچه هیزم آتش را.

6) روز قیامت، اقوامی هستند که با داشتن حسناتی مانند کوههای مکّه، امر می شود که ایشان را به آتش ببرند گفته شد: یا رسول اللّه(ص) آیا نماز گذار نبوده اند؟ فرمود: آری نماز می خواندند و پاره ای از شب را به عبادت مشغول بودند، لیکن هرگاه بر اینان چیزی از دنیا پیدا می شد خود را بر آن می افکندند، یعنی رعایت جهت حرام و حلال را نمی کردند.

7) حق الناس مانع قبولی است: رسول خدا(ص) فرمود: به من امر شد که قوم خود را بترسان و بگو: داخل مشوید در خانه ای از خانه های من (یعنی مساجد) و حال آنکه برای بنده ای از بندگان من حقی نزد شما باشد که به او ظلم نموده اید، به درستی که تا در محضر من به نماز ایستاده او را لعنت می کنم تا آن حق را به صاحبش برگرداند.

8) و نیز پیغمبر(ص) فرمود: خدای را ملکی است که هر شب بر بیت المقدس ندا می دهد: هرکس حرامی بخورد خدا هیچ عملی را از او نمی پذیرد نه واجب و نه مستحب.

9) اگر آنقدر نماز بخوانید و بر پا بایستید که مثل میخهای کوبیده در زمین بشوید و آنقدر روزه بگیرید که در ضعف مانند چوبهای تراشیده گردید و یا مانند کمانهای تیر خمیده گردید، خدا این کارها را از شما نمی پذیرد مگر با ورع و تقواییکه شما را از گناه باز بدارد.

10) گناه مانع استجابت دعا است: گذر موسی (ع) به مردی از اصحابش افتاد که در سجده بود هنگامیکه باز گشت، باز همان شخص را در سجده دید فرمود اگر حاجتت به دست من بود هر آینه برآورده کرده بودم خداوند به او چنین وحی فرمود که اگر آنقدر برای من سجده کند که گردنش خورد شود از او نمی پذیرم تا اینکه از آنچه که نا خوشایند من است و به آنچه مطلوب من است روی آورد. یعنی از گناه پرهیز کند و عبادات را به جای آورد، وگرنه گنه جلوی استجابت گناه را می گیرد.

11) عبادت حقیقی ترک گناهان است: اصل دین پرهیز از گناه است، از گناه بپرهیز عابد ترین مردم میشوی. با تقوی باش و اهتمام عمل به تقوی داشته باش و جز آن بپرهیز، به درستیکه عملی که پذیرفته شود کم نیست.

یعنی اگر از گناه دوری کردی عملت هرچند کم باشد قبول است و عملی که قبول شد از این نظر که پذیرفته شده ی رب العالمین است کم و کوچک نیست.

 

[البته موارد بالا نباید موجب نا امیدی شود و بگوییم پس ما گناه کاریم و خدا هیچ عملی از ما نمی پذیرد که خود نا امیدی بزرگترین گناه است، همانطور که خدا در قرآن می فرماید: اِنَهُ لا ییأس مِن روحِ اللّه اِلاّ القومِ الکافِرین یعنی فقط کافران از رحمت خدا نا امید می شوند و مؤمن همواره بین خوف و رجا (ترس و امید) است همانطور که آقای دستغیب در ص100ـ103 کتاب گناهان کبیره می فرمایند:]

ص100ـ103 کتاب گناهان کبیره:

مؤمن بین بیم و امید است: از روایات متعدده انطور استفاده می شود که مؤمن باید همیشه بین خوف و رجا باشد یعنی از عذاب خدا بترسد و به رحمت و فضل او امیدوار باشد در قرآن مجید می فرماید: ((از من بترسید اگر ایمان آورنده اید)) و این خوف بر هر مسلمانی لازم است تا اینکه از عذاب الهی بترسد که او را از گناه باز بدارد و در قرآن مجید خطاب به پیغمبر (ص) می فرماید: ((بگو من می ترسم اگر گناه کنم عذاب روز قیامت مرا در گیرد)).

 

امید سبب غرور نمی شود: و نیز باید امیدی به لطف و کرم خدا داشته باشد که او را به به طاعت و عبادت وا دارد نه اینکه موجب غرور و نترسیدن از عذاب شود در سوره ی فاطر می فرماید: ((شیطان شما را به خدا نفریبد)) و در سوره ی حدید ضمن خطاب به مشرکین می فرماید: ((شیطان شما را به خدا فریب داد)). در تفسیر منهج می نویسد: یعنی به اینکه خدای کریم و حلیم است و شما را عذاب نمی کند شما را فریفت.

از حضرت باقر (ع) مروی است که نیست بنده ی مؤمنی مگر اینکه در قلب او دو نور است نور خوف و نور رجا و هیچ یک بر دیگری زیادتی ندارد بلکه هر دو مساوی هستند.

بیم و امید در عمل ظاهر می شود: در حدیث دیگری از حضرت صادق (ع) مرویست که مؤمن اهل ایمان نخواهد بود مگر وقتیکه دارای خوف و رجا هر دو باشد، و دارای خوف و رجا هر دو نیست مگر وقتی که به آنچه امید دارد و آنچه می ترسد، عمل نماید.

بلکه سزاوار است که هریک از خوف و رجا در مؤمن به حد کمال و قوّت باشد چنانچه از حضرت صادق (ع) مروی است که لقمان حکیم در ضمن وصیت به فرزندش از خدا آنچنان بترس که اگر با عبادت جن و انس بر او وارد شوی، گویی که مرا عذاب می کند و به خدا امید وار باش که اگر با گناهان جن و انس بر او وارد شوی گویی که مرا به رحمت خود می آمرزد.

 

اندرز: اینکه نویسنده و خواننده اندکی به خود آییم و در خود تأملی نماییم: آیا از خوف صادق و رجای حقیقی اثری در ما هست؟ یا اینکه جز ادعا چیزی در بین ما نیست؟ اگر راستی از عذاب الهی ترسناکیم پس فرار ما از گناهان کجا است؟ آه و ناله و بی قراری ما چه شده؟ و اگر به درستی به رحمت الهی امیدواریم سعی ما در تحصیل اسباب مغفرت کو؟ میل و رغبت ما به انواع طاعات و عبادات کجا است؟

بلی خوف و رجای صادق داریم ولی در امور دنیویه چنانچه اگر پیشامد ما به حسب قرائن ، مکروه دنیوی و ناملایمات طبیعیه باشد چگونه در قلق و اضطراب قرار می گیریم و دائماً در صدد دفاع از آن هستیم مانند خوف فقر و مرض و غلبه ی دشمن و غیر اینها، فارق و آرام نمی نشینیم تا وقتی که به امنیت برسیم چنانچه اگر انتظار مطلوب دنیوی و محبوب طبیعی داشته باشیم چگونه سعی های خستگی ناپذیری می کنیم تا اینکه به مقصود برسیم، آیا یک صدم این حال را در امور امور آخرت داریم که اگر گناهی از ما سر زد پیشامد خود را عذاب الهی ببینیم و آسایش و قرار را از ما بگیرد همیشه گریان و نالان باشیم تا آن ساعتی که ندای پروردگار را بشنویم که نترسید و اندوهناک نباشید البته این ندا ساعت احتضار به گوش می رسد پس این حالت خوف باید تا آخر عمر باشد.

 

همیشه بین دو ترس: از حضرت صادق (ع) مروی است که مؤمن همیشه بین دو ترس می باشد یکی ترس از گناهی که کرده و نمی داند خدا با او چه معامله ای مــیـفرماید و دیگری تتمه عمرش را که نمی داند چه کارهایی از او صادر می شود که موجب هلاکتش خواهد شد پس مؤمن صبح نمی کند مگر اینکه ترسناک است و اصلاح امرش هم به همین خوف خواهد شد.

 

نمونه کامل خوف و رجا:

[ص 104 تا ص 107 گناهان کبیره:]

برای اینکه میزان خرابی حالمان بر خودمان روشن شود قدری در حالات امیرالمؤمنین (ع) که میزان اعمال است دقت کنیم ((اسلام علی میزان الاعمال)) برای نمونه اشاره ای به خوف و رجای آن حضرت نموده و مطلب را به همین جا خاتمه می دهیم.

با اینکه عبادات آن حضرت مطابق عمل جن و انس بوده بلکه یک عمل آن حضرت به نص خاتم الانبیاء (ص) افضل از عبادات ثقلین است لیکن در اوقاتی که متوجه عظمت الهیه می گردید و خود و جمیع شؤونش را بنده ی خدا ملاحظه می فرمود و تمام مقامات و کمالات و اعمال خیریه اش را مبدا فیاض جل و علی مشاهده می فرمود و از خود غیر از نقص و عجز چیزی نمی دید چه ناله ها و غشوه هائی که داشت؟! چنانچه ابو درداء نقل نموده که در مناجات آن حضرت پس از آنکه کلمات جانگدازی از آقا شنیدم صدایش خاموش شد به بالینش رفتم، حرکتش دادم دیدم مانند چوب خشک شده، گمان کردم از دنبا رفته است!.

و نیز ضرار بن ضمره گوید: قسم به خدا دیدم علی (ع) را رد شب تاریکی، هنگام سحر، ریش خود را به دست گرفته و مثل مار گزیده به خود می پیچد و ناله می کند و از بزرگی مصیبت سرای دیگر و کمی زاد و توشه و بدی حال می نالد.

 

امیر الامؤمنین سرمشق است: نسبت به رجای آن حضرت هم می دانید که از اوّل عمر تا آخر یک لحظه فارق نبود همیشه مشغول عبادتی از عبادات و طاعتی از طاعات بوده و بعضی از اوقات شبانه روزی هزار رکعت نماز می خواند تا آخر عمرش روزه ی ماه شعبان از او فوت نشده؛ هیچ وقت تهجد در شب را ترک نفرمود، حتی در لیلة الهریر در جنگ صفین.

سه شب متوالی با آب افطار نموده و نان خود را به فقیر و یتیم و مسکین داد. نخلستانی که به دست خود غرس کرده بود فروخت و در راه خدا انفاق نمود. در بحار الانوار در باب صدقات و اوصاف آن حضرت صورت وصیت نامه ی آقا را ذکر کرده و جملاتی از آن برای تأیید مطلب نسبت به خوف و رجای آن بزرگوار اینجا نقل می شود.

 

قسمتی از وصیت نامه ی امیر الامؤمنین (ع): می فرماید: این چیزی است که به آن وصیت نمود بنده ی خدا علی بن ابیطالب (ع)، در مالش برای خدا، به امیدی که خداوند به این عمل او را داخل بهشت فرماید و آتش جهنم را از او دور نماید در روزی که بعضی از رویها سفید و بعضی سیاه است به درستی که آنچه مال من است در ینبع و اطراف آن تماماً صدقه (وقف) قرار دادم...

با وجود این همه اعمال نیک وقتی که از جنگ با می گشت گریان بود و می فرمود: می ترسم آخر به فیض شهادت در راه خدا که سعادتی بالا تر از آن نیست نرسم. تا اینکه رسول خدا (ص) او را بشارت داد که تو عاقبت شهید می شوی.

 

از علی پیروی کنیم: ممکن است بعضی بگویند که معرفت و مقام یقین امیر الامؤمنین کجا و ما کجا، ما که دوریم چگونه مانند آن حضرت از عظمت و عذاب الهی ترسناک و به رحمت او امیدوار باشیم؟ بلی چنین است لیکن طفل کوچکی که هنوز افعی را نشناخته و اگر تنها باشد ممکن است فریب رنگ و نرمی پوستش را بخورد و دست در دهانش کرده خود را هلاک سازد اگر همواره پدرش باشد و ببیند پدرش از دیدن افعی مضطرب و لرزان گردیده و فرار را بر قرار اختیار نموده قطعاً بچه هم می فهمد که خطر بزرگی است و او هم قهراً لرزان و گریان رو به فرار می گذارد.

ای کسی که خبر از سختی عذاب الهی و شدت حاجت خود به رحمت او نداری مگر نه علی (ع) را پدر روحانی و مقتدای حقیقی خود می دانی و خود را مربوط و متصل به ولایت او می خوانی چرا از قلق و اضطراب آقا از یاد قیامت و سختی عذاب آخرت مضطرب نمی شوی؟ چرا از سعی آن حضرت در تحصیل توشه ی سفر آخرت به فکر خود نمی افتی و جدیت نمی نمایی که فردا گدا وارد محشر نشوی سعی در اعمال نیک نمی کنی؟.

 

اعلان خطر: اگر در غافله، رئیس اعلان خطر کند منزلی که در پیش است بسیار طولانی و خالی از آب و آبادی و محشون به درندگان است و بر همه لازم است هرچه بتوانند آب و آذوقه همراه خود برداشته و مراقب خود هم باشند و خود آن قافله سالار هم با کمال وحشت و اضطراب از این منزلی که در پیش است با عجله مشغول جمع آب و آذوقه برای خود است آیا حال تو در این قافله جگونه است؟ آیا از پریشانی رئیس قافله که می دانی کاملاً به راه وارد است پریشان نمی شوی؟ آیا از سعی او در تحصیل توشه، تو هم مشغول تدارک نمی شوی؟.

سالار قافله می ترسد: ای قافله ی اهل ایمان و تقوی، امیر و قافله سالار شما علی بن ابیطالب (ع) از سفر آخرت سخت مضطرب بوده و به همه اعلان خطر فرمود. شبها در مسجد کوفه به صدای بلند می فر مود: ((ای مسافران، بار سفر خود را ببندید و مهیا باشید به درستی که گردنه های سخت و منزل های وحشتناک بسیاری در پیش است که ناچار باید از آنها گذشت))، آنگاه می فرمود: آه از کمی توشه و دوری راه و بزرگی فرودگاه.

بلی کثرت مشاغل دنیویه و فرو رفتن در شهوات فانی نفسانیه بین ما و ائمه ی ما جدائی انداخته و ربط ما را با ایشان ضعیف نموده است. از حالات شریفه ی ایشان کم متأثر می شویم و از مکافات فاضله و اخلاق شریفه حضرات کم بهره ایم. خدا نخواهد که از ولایت ایشان خارج و داخل در ولایت شیطان شویم مبادا صفت خبیثه ی غرور که از صفات شیطان است در ما ظاهر گردد و ثابت بماند چون اثر بعضی از گناهان آن استکه صاحبش را از ولایت خدا و اهل بیت خارج و به ولایت شیطان داخل می کند و پس از آن حاکم در وجود او شیطان خواهد بود.

از حضرت صادف (ع) مرویست کسی که بر علیه مؤمنی مطلبی را نقل نماید که بخواهد بر او بگذارد و آبروی او را از بین ببن خلایق خلایق بریزد خداوند او را از یاری نمودن خود خارج و واگذار به شیطان می فرماید و شیطان هم از او بیزاری می جوید چنانچه در قرآن مجید هم می فرماید (سوره ی 59 آیه ی 16).

New Page 1
گزارش تخلف
بعدی